سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

خواهنده مغربی در صف بزازان حلب می گفت: ای خداوندان نعمت! اگر

شما را انصاف بودی و ما را قناعت ، رسم سؤال از جهان برخواستی .

ای قناعت توانگرم گردان                 که ورای تو هیچ نعمت نیست

کنج صبر اختیار لقمانست                هرکرا صبر نیست حکمت نیست.

تب گلد کوئیست چند ماهی است که شهر ما ، سده لنجان را در بر گرفته و  مانند ویروس به جان انسانهای بی خبر افتاده و روز به روز قر بانی های بیشتری را میگیرد.

نمی دانم اطلاعاتی که بنده دارم تا چه حد به واقعیت نزدیک است و همین جا قبل از شروع هر کلامی از کسانی که احیاناً این مطالب را می خوانند تقاضا دارم در صورتی که اطلاعات بیشتری دارند و میتوانند مرا قانع کنند نظر خود را برای بنده  به آدرس : hossien164@yahoo.com ایمیل کنند تا من نیز اگر اشتباه میکنم تا دیر نشده کار را شروع کنم!

ولی تا جاییکه بنده اطلاع دارم و به من مربوط میشود این نوعی ریسک بسیار خطر ناک و بی پایه و اساس است که مبتنی بر هیچ یک از اصول موفقیت و پیشرفت که در زیر به آن اشاره میشود نیست. معمولاً انسانها از لحاظ ریسک پذیری دو دسته اند. انها که ریسک را جزئی از زندگی میدانند و شجاعت ریسک دارند و دسته دوم کسانی که حتی جرأت فکر کردن به ریسک را ندارند.

تکلیف گروه دوم روشن است . ولی گروه اول که انسانهای ریسک پذیر هستند نیز ابتدا تمام زوایای کار خود را بررسی میکنند و سپس اقدام میکنند. هیچ منطقی ریسک کورکورانه و تقلیدی را نمیپذیرد. ریسک حد اقل باید ۵۰ درصد موفقیت و ۵۰ درصد دیگر آن عدم موفقیت و شکست را دارا باشد . هیچ کس با ۱۰۰ درصد ریسک وارد میدان نمیشود . حال آنکه گلد کوئیست یعنی ریسک به تمام معنا. هیچ توجیه منطقی برای تقسیم پیروزی و شکست در آن وجود ندارد.البته شاید کسانی باشند که مدعی پیروزی در این میدان باشند و لی آیا این جوابگوی چند درصد تمام کسانی است که وارد این عرصه میشوند.

 چون روی صحبت من با همشهریانم است این بحث را در حیطه شهرمان و بنابه پتانسیلهای موجود در شهرمان باز میکنم.البته اگر بخواهیم به این موضوع خیلی خوش بینانه نگاه کنیم.

همانطور که میدانیم جمعیت شهر ما ۲۰۰۰۰ نفر تخمین زده شده که اگر این رقم صحیح باشد شاید بتوان  فرض را بر این گذاشت که تعداد افرادی را که شرایط ورود به این بازی را داشته باشند نیمی از جمعیت شهر باشد که البته این هم فرضی است محال ( البته چون درباره گلد کوئیست صحبت میکنیم باید بقول کوئیستی ها با دید باز به قضیه نگاه کنیم و ناچاراً فرض بالا را می پذیریم.)

خوب حال با یک حساب سر انگشتی میتوان به کنه قضیه پی برد که از این بازی چند نفر در این شهر میتوانند موفق بیرون بیایند. این ده هزار نفر زیر مجموعه چند سر گروه میتواند باشد ؟ بنا بر این متوجه میشویم که ظرفیتهای موجود شهر ما قابلیت این افکار را ندارد و خیلی زود به مرحله اشباع میرسد و تقریباً تمام کسانی که در این بازی وارد شده اند ناکام خواهند ماند.  بجز تعداد انگشت شماری آنهم با اما و اگرهای بسیار .

حال به اصل گلد کوئیست باز میگردم( خطاب به دوستانی که میخواهند وارد بازی شوند):

نظریه گلد کوئیست بر چه اصولی استوار است و رهبران گلد کوئیست چگونه توانسته اند اینگونه  تجارت خود را بسط و توسعه دهند؟

نظریه  گلد کوئیست برگرفته از دستور العملهای کتابهای معرفی شده در زیر است:

۱- کی پنیر مرا جابجا کرد اثر دکتر اسپنسر جانسون. ( راهی شگفت انگیز برای مقابله با هرگونه تغییر در کار وزندگی)

۲- قورباغه را قورت بده اثر برایان تریسی ( ۲۱  روش عالی غلبه بر تنبلی و انجام بیشترین کار در کمترین زمان )

۳- حکایت دولت و فرزانگی اثر مارک فیشر( داستانهایی که حقیقتی سود مند را تقویت میکنند.)

۴-۱۰۰ اصل شکست ناپذیر موفقیت در زندگی و کار اثر برایان تریسی( اصول موفقیت -زندگی - کسب و کار و مدیریت برتر)

۵- هفت عادت مردمان مؤثر  اثر استفان کاوی ( رهبری مبتنی بر اصول که هدفش این است که به افراد و سازمانها این توانایی را ببخشد که خودشان به خود بیاموزند.)

البته اشتباه نشود . کتابهای فوق برای بازی گلد کوئیست نوشته  نشده اند بلکه بنده یقین دارم رهبران گلد کوئیست کتابهای فوق را خط به خط خوانده و مو به مو به اجرا گذاشته اند.

هدف نویسندگان  کتابهای فوق ایجاد انگیزه - تغییر در رفتار و منش - غلبه بر زمان و مدیریت زمان و رسیدن به خود باوری انسانها در پیشبرد اهدافشان در زندگی است.

این هدف بسیار متعالی است و اگر انسانها بتوانند این اصول را در زندگی خود به یک عادت تبدیل کنند آنچنان تغییر و تحولی در زندگیشان بوجود خواهد آمد که شاید به باور خودشان هم نمیرسید.

مسلماً این اصول برای رهبران گلد کوئست تبدیل به عادت شده و شاگردان خوبی برای این نویسندگان بوده اند و بی کم و کاست دستورالعملهای آنهارا در زندگی به کار بسته اند.

خوب بایستی برای رسیدن به اهداف خود  کار را شروع میکردند. انسان برای دست یابی به هدف نیاز به وسیله دارد.

مثلاً برای یک کاسب ،کسب و کار هدف است و اجناس داخل مغازه وسیله برای کسب و کار.

برای یک دانشجو رسیدن به درجات عالی علم ، هدف ، و دانشگاه وسیله است.

بنابر این میتوان گفت برای رهبران گلد کوئست ، رسیدن به پول و سرمایه کلان ، هدف، و انسانهای ساده لوح وسیله اند برای تحقق هدف.

 نه تنها هیچکس مدیران گلد کوئست را مورد مزمت و سرزنش قرار نمی دهد بلکه تشویق و ترغیب هم میکنند.زیرا کم هستند انسانهایی که با هدف وارد عرصه ای با ریسک پذیری بالا بشوند و نتیجه فوق العاده بگیرند.

 از اصول کتابهای فوق خواندن بدقت مطالب  و اجرای آنها در زندگی و آموز ش به دیگران است که این حرکت را نیز به خوبی میتوان در گلد کوئست مشاهده کرد.خوانده اند و عمل کرده اند و به دیگران نیز یاد میدهند.

لیدرهای گلد کوئیست با الهام از رهبران خود با زیرکی تمام انسانهای زود باور را با جملات زیبای کتابهای فوق فریب داده و از آنها به عنوان طعمه استفاده میکنند و این کار بصورت نوبتی به پایین دستی ها میرسد و  از شهری به شهر دیگر و از کشوری به کشور دیگر منتقل میشود.

البته منکر این قضیه نیستم که در کشورهای اروپایی این طرح جواب داده و لی نباید غافل شویم که در اروپا این قوانین هستند که بر کشور حکم میکنند و همچنین از ثبات برخوردارند ولی در کشور ما چه ؟

هر از چند گاه قانون جدیدی مطرح میشود و با عوض شدن دولتها قوانین نیز باید عوض شوند. همین امر موجب کاهش ضریب اطمینان این طرح در ایران شده و به هیچ عنوان نمیتوان به آن اعتماد کرد.

حال از مباحث فوق که بگذریم این مطلب حائز اهمیت است که چرا ما خود را وسیله دیگران برای رسیدن به هدفشان قرار دهیم؟ چرا خودمان دست به کار نشویم و هدفمان را انتخاب نکنیم و با مطالعه اصول فوق اهداف عالیه زندگیمان را پیش نبریم.

گلد کوئست یک راه است و یک هدف برای گروهی که آن را ابداع کرده اند.

هدف ما چیست ؟ اصلاً کار ماچیست؟ کارمند هستیم ؟ کارگر هستیم ؟ مدیر هستیم ؟ خانه دار هستیم ( خطاب به بانوان)؟

هرچه باشیم باید هدفمند زندگی کنیم و بر اساس واقعیات. نه بر اساس رؤیا ها و هواهای نفسانی .

اصول ذکر شده در کتابهای فوق شامل حال همه اقشار جامعه است.  در هر رده و مقامی که هستیم باید اصول فوق را مطالعه کنیم و در زندگی به کار بندیم و به دیگران آموزش دهیم تا به یک عادت تبدیل شوند . شعار گلد کوئیستیها این است که اگر تغییر نکنی نابود میشوی ( برگرفته از اصول کتالب کی پنیر مرا جابجا کرد). بسیار درست است . اما چه تغییری؟ تغییر در راستای آهداف آنان یا تغییر در راستای اهداف خودمان . بایستی تغییر کرد اما نه برای اهداف دیگران بلکه برای رسیدن به هدف معین.

اگر چنین شد مانیز باید امید وار شویم که میتوانیم به اهداف عالیه خود برسیم . در غیر اینصورت بازیچه دست کسانی هستیم که مارا بعنوان وسیله انتخاب کرده اند.

در پایان از کلیه دوستانی که قصد دارند وارد این بازی شوند تقاضا میکنم ابتدا کتابهای فوق را بخوانند و اصول آنرا در زندگی بکار بندند اگر جواب نداد آنگاه سراغ گلد کوئیست بروند.

خداوند رحمت کند بزرگان شعرو ادب را که سالها پیش به ما گفته اند ولی به گوش ما نرفته و هنوز هم پس از گذشت سالیان سال هنوز نفهمیده ایم که :

نابرده رنج کنج میسر نمی شود 

مزد آن گرفت جان برادر که کارکرد.


اولین دیدگاه را شما بگذارید اجتماعی ، فرهنگی ،

 هم جدی...   

مشخصات مدیر وبلاگ

حسین ادیبی [2]

متولد 1355 در شهر سده لنجان از توابع شهرستان لنجان در استان اصفهان می باشم. کارمند و متأهل و دارای یک فرزند 6 ماهه دوست داشتنی به نام سپهر می باشم که نام این وبلاگ نیز به نام او مزین شده. دوستان در این وبلاگ با ایده ها و نظرات بنده در مورد مسائل اجتماعی پیرامون ما و همچنین مطالب فرهنگی و درمواردی نیز مطالب تخصصی مرتبط با کارم آشنا خواهند شد. همچنین قصد دارم از این طریق شهر خودم سده لنجان را به سایر هموطنان معرفی کنم .
ویرایش

موسیقی

لوگوی دوستان




ویرایش

طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ