در قبال وظایف مصرح در قانون برای مسئولین کشوری و شهری که در برگیرنده حقوق شهروندی نیز هست، متقابلاً شهروندان نیز در ارتباط با شهر و مدیریت شهری دارای وظایف و تکالیفی هستند که عمل به این وظایف و تکالیف در ارتباط دو سویه با حقوق آنها در مدیریت شهری باعث ارتقاء فضیلت جامعه شهری و تامین سعادت و ایمنی اجتماعی شهری می شود. به طور کلی وظایف شهروندان را می توان در چند مورد خلاصه کرد: آشنایی با حق و حقوق خویش در جامعه شهری؛ آشنایی با وظایف و تکالیف مدیریت شهری و توانایی ها و محدودیت های مدیریت شهری در اداره شهر و هماهنگ ساختن سطح توقعات خویش با این وظایف و امکانات پس از آشنایی با دو مقوله فوق هر شهروند باید برای احقاق حق خویش و بالطبع بهبود وضعیت جامعه شهری خود اقدام کرده و مدیریت شهری را وادار به انجام وظیفه و اعاده حق شهروندی خویش کند؛ سعی و تلاش برای مشارکت در اداره شهر؛ افزایش حس تعلق خاطر خود به محله و شهر محل سکونت خویش؛ تشویق و ترغیب همشهریان و ترغیب همشهریان خود به مشارکت در اداره امور شهر از این جمله اند.
میزان مشارکت شهروندان در امور شهر
در مورد نحوه و میزان مشارکت شهروندان در اداره امور شهر دو دیدگاه وجود دارد. به طور کلی اهم مطالبی را که در خصوص مشارکت شهروندان در اداره امور شهر باید مورد لحاظ قرار داد عبارتند از: تصمیماتی که سیستم شهری ( مدیریت شهری) می گیرد و بر حقوق شهروندان تاثیرگذار است. با توجه به مورد فوق برای تحقق حقوق شهروندان با لحاظ نیازهای آنان، باید مردم در برنامه ها و تصمیمات متخذه برای شهر خود مشارکت داشته باشند. مشارکت یعنی مشارکت در خدمتگزاری، برنامه ریزی، اجرا و نظارت در کلیه برنامه های مورد نظر برای شهر، چرا که استفاده از مشارکت مردمی برابر است با رفع یا کاهش تنگناها و معضلات مدیریت شهری. استفاده از مشارکت شهروندی باعث صرف انرژی، زمان هزینه و امکانات کمتر و انجام کارهای بیشتر در شهر می شود. مداخله شهروندان در اداره امور باعث آشنایی مستقیم آنان با مسایل شهر شده و این خود منجر به تصحیح نظر و تصور مردم از مدیریت شهری می شود. مشارکت شهروندی باعث ایجاد حس اعتماد شهروندان نسبت به مدیران می شود و متقابلاً مدیران شهری نیز باید با ایجاد رابطه مستقیم با مردم این حس را تقویت کنند.
نتایج مثبت مشارکت مردمی
اصولاً مشارکت شهروندان در اداره امور شهر نتایج مثبتی را به دنبال دارد که از آن جمله می توان به موارد ذیل اشاره کرد: کاهش محدودیتها و مشکلات مدیریت شهری به خصوص شهرداری هایی که با کمبود یا فقدان نیروی متخصص و منابع مالی مواجه می باشند چرا که جلب مشارکت مردم باعث رفع بخشی از نیاز مدیریت شهری به منابع انسانی و مالی می شود. صرفه جویی در هزینه ها و کاهش صرف انرژی، بدین معنی که با استفاده از مشارکت شهروندان این امکان فراهم شود که با صرف انرژی، هزینه و امکانات کمتر اقدامات بسیاری را در شهر انجام داد. مشارکت شهروندان در اداره شهر باعث افزایش همکاری های اجتماعی و نیز افزایش حس تعلق آنان به شهر می شود. جلب مشارکت مردم منجر به ایجاد و یا تقویت پایه های جامعه مدنی می شود.
در این زمینه دو دیدگاه وجود دارد: دیدگاه حداکثرگرا و دیدگاه حداقل گرا. حداکثرگرایان معتقدند که باید تمام وظایفی را که دولت در قبال یک شهر دارد به مجموعه مدیریت شهری به خصوص شورای شهر و شهرداری تفویض شود. بر اساس این دیدگاه شورای شهر دارای این قابلیت است که وظایف دولت را در محدوده یک به عهده گیرد. بر خلاف دیدگاه حداکثرگرا معتقدان به دیدگاه حداقل گرا بر این باورند که مسایل شهر به مسایلی در حد خدمات شهری محدود می شود و لذا میزان مشارکت مردم را نیز در همین سطح تعریف می کنند. در نقد این دو نظر باید گفت که یک شهر بر اساس دیدگاه حداکثرگرا نمی تواند حوزه اختیارات دولت در محدوده خود را به صورت کامل به عهده گیرد چرا که برخی از برنامه ها، اهداف و نظارتهای در نظر گرفته شده از سوی دولت در ارتباط با کل جامعه است و حتی اگر ما از شوراها مفهوم دولت شهر را مدنظر داشته باشیم در این صورت نیز به دلایلی خلاف تجربه و واقعیات جامعه عمل کرده ایم چرا که اولاً به تجربه ثابت شده است که عملاً امکان تحقق چنین دولت- شهری وجود ندارد، ثالثاً هیچ شهری توان و امکانات لازم برای پذیرش مسئولیتهای دولت در قبال یک شهر را ندارد. از سوی دیگر رویکرد حداقل گرا هم کافی نیست چرا که مسایل شهری پیوندی ناگسستنی با موضوعات فرهنگی و اجتماعی و قابلیتهای توسعه دارد. بنابراین باید جدا از این دو دیدگاه چارچوب مشارکتی را که به حقوق شهروندی نزدیک باشد برای شهروندانی که در یک شهر زندگی می کنند تعیین و ترسیم کرد در این میان بهتر است که حوزه مشارکت شهروندان در شهر تعریف شود. در حال حاضر در ایران دستگاه های اجرایی بر اساس دیدگاه حداقل گرا فعالیت می نماید و شوراهای شهر نیز به دیدگاه حداکثرگرا رغبت بیشتری نشان می دهند در صورتی که باید برای سیستم مدیریت شهری رویکردی اتخاذ شود تا برآورنده نیازهای عمده جامعه باشد. لذا در طرح های مدنظر برای شهر باید ضمن لحاظ نظرات شورای شهر، بین نیازهای گوناگون و بعضاً متناقض جامعه هماهنگی ایجاد شود. بر اساس چنین رویکردی برای تعریف میزان و چگونگی مشارکت شهروندان در اداره امور شهر باید به نقش و جایگاه شوراها به عنوان نماد اصلی مشارکت پذیری مردم توجه کرد و همچنین بین عملکردهای شهر از نظر نیازها و اولویت های آن رابطه و نیز هماهنگی خاص ایجاد کرد. بر این اساس باید به نوعی اصل کثرت در وحدت و وحدت در کثرت را در نظر گرفت. یعنی باید برای ایجاد تعادل در مشارکت شهروندان بین نیازهای متکثر مردم وحدت ایجاد کرده و همچنین بر اساس اولویت ها به همه نیازهای آنان پاسخ داد در غیر این صورت یعنی در صورت پذیرش یکی از دیدگاههای حداکثر و حداقل گرا مدیریت شهری کارآمدی لازم را برای افزایش مشارکت شهروندی از دست می دهد.
نیازهای جدید وظایف جدید
برای مدیریت شهری نیازهای جدید که در حقیقت وظایف جدید مدیران است به شرح زیر می باشد: « توسعه پایدار»؛ بر این اساس باید نگرش درون سازمانی مدیریت شهری به سازمان های جانبی و فعالیتهای آنها تعمیم داده شود و شهرداریها نهادی مستقل و جدا از دیگر سازمانها که بعضاً برای حفظ منافع درون سازمانی به تقابل با آنها بر می خیزد- دیده نشوند و بدین لحاظ باید با مفاهیم کلی و فنی و جاری تمامی دستگاه های خدماتی که به شهروندان سرویس می دهند آشنایی حاصل کند. چنین دستگاه هایی نظیر آب و فاضلاب، برق، مخابرات و گاز تماس متقابل کمتری، با یکدیگر دارند لذا مدیریت شهری می تواند هماهنگ کننده و جهت دهنده مناسبی برای این سازمان ها باشد. « بهره وری»؛ بر خلاف آنچه تصور می شود در اجرای یک طرح لوله گذاری در خیابانهای اصلی شهر هزینه های واقعی فراتر از قیمت کالا و دستمزد پرداخت شده است در این مثال زمان اجرا بسیار اهمیت دارد. از دیدگاه بهره وری آثار تبعی مدت زمان مسدود بودن یک خیابان، شامل اختلال در زندگی، برهم زدن آسایش و تاثیر منفی در تردد و ترافیک است. آسیب های وارد آمده بر تاسیسات سازمان های دیگر نظیر آسفالت، برق، مخابرات و اختلالات ناشی از آن و نیز عدم استفاده برای فعالیت همزمان واحدهای خدماتی دیگر از فرصت به وجود آمده برای اجرا و یا تعمیر و رفع معایب در محدوده خیابان مورد نظر در زمره هزینه های پوشیده و نادیده قرار می گیرد.
ارتقاء شهرنشینی؛ افزایش و ارتقاء بالفعل فرهنگی و اجتماعی شهر بر اساس زندگی فعال و پرثمر در شهرها علاوه بر اینکه موجب بالا رفتن توان اقتصادی آن خواهد شد می تواند باعث حفظ و نگهداری سرمایه های مردمی و بومی هر شهر و جلوگیری از سرازیر شدن آنها به شهرهای بزرگتر شود. چنین عملی هم در گسترش شهرهای کوچکتر تاثیر مثبت می گذارد و هم از اختلال در نظم شهرهای بزرگ جلوگیری می کند ایجاد و فعال کردن فرهنگسراها و کانون های فرهنگی به منظور تبادل اندیشه ها در زمره چنین اقداماتی می باشد. این امر باید مورد توجه شهرهای متوسط و کوچک نیز قرار گیرد. چنین مراکزی الزاماً نباید پر خرج و تقلیدی باشد، بلکه جلوه ها و ویژگی های اجتماعی و فرهنگی خاص هر شهری می تواند زمینه های مساعد و مناسبی برای برنامه ریزی ها و ایجاد تحرک در بخش های مختلف این کانون ها و در نتیجه جذب قشرهای مردمی باشد. چنین مکانهایی علی الخصوص در جهت فراهم کردن امکان تخلیه روانی شهروندانی که در مناطق پرتراکم و محله های پر چمعیت سکونت دارند مهم است.
دیدگاههای نو
رشد سریع شهرها و تمرکز جمعیت کشورها در آنها دیدگاههایی نو و در عین حال غیر متداول را برای حل مشکلات و پاسخگویی به نیازهای جدید شهروندان می طلبد به عنوان مثال عامل اصلی آلودگی محیط زیست متوجه جمعیت و افزایش آن می باشد و همچنین تحرک و جابه جایی ناگزیر شهروندان و گسترش دامنه فعالیتهایشان و نیز وسایل متعددی که برای ایجاد خسارت به محیط در اختیار دارند نیز دخیل است. نحوه برخورد متقابل مردم و سازمان های دیگر هر چند ظاهراً هیچ ارتباطی به حوزه خدمات شهری ندارد و یا ارتباط کمی دارد ولی اصلاح چنین برخوردها و شیوه های پاسخگویی به نیازهای اداری ارباب رجوع تاثیر به سزایی در کاهش هزینه های شهری دارد. برپایی مراکز خدمات دولتی در شهرها می تواند بسیاری از رفت و آمدهای درون شهری را حذف کند کاهش تردد نه تنها باعث تقلیل هزینه خدمات شهری و کاهش استهلاک سرمایه ها می شود بلکه برخوردهای غیر فیزیکی و روانی مردم و اصطکاک میان آنها را نیز تقلیل می دهد.
مشارکت های مردمی، راه حل نهایی
برای حل مشکلات فعلی و آینده شهرها مشارکت فعال نیروی مردمی راه حل نهایی است که متاسفانه این نیرو دست نخورده و این گونه مشارکت ها غیر فعال باقی مانده اند، تجربه نشان داده که به کارگیری استعدادهای مردمی موجب بروز ابتکارها و خلاقیت ها می شوند که در شرایط عادی تصور نمی شود. برای استفاده از این امکانات بالقوه- استعدادهای مردمی- سپردن کارهای اجرایی و عملی به شهروندان ضرورت دارد لذا:
الف) اگر تلاشهایی برای تعمیق دیدگاههای محلی و کمک به آنها در جهت دستیابی درست به مشکلات و راه حل های آنها از سوی حکومتها صورت گیرد آنگاه نیازها و خواسته های محلی به صورت واقعی و به درستی به مرکز انتقال یافته و حکومت مرکزی نیز می تواند استراتژی دقیق تری برای توسعه شهرها برگزیده و ابلاغ نماید.
ب) با ابلاغ استراتژی و سیاست های واقعی تنظیم شده و بر اساس خواسته های موجود و تقویت تصمیم گیری محلی اولاً توسعه و ارائه خدمات بهداشتی، آب سالم، جمع آوری فاضلاب، آسفالت و نظایر آنها با هزینه کمتر قابل تامین خواهد بود و ثانیاً به دلیل مشارکت های مستقیم شهروندان در توسعه خدمات زیربنایی و روبنایی شهر و تمایل به حفظ سرمایه هایی که خود ایجاد کرده اند یا در برپایی آنها سهیم بوده اند، بهره برداری از تاسیسات نیز به صورت بهینه و با هزینه کمتر صورت خواهد گرفت و خدمات پایدارتر و با دوام تر عرضه خواهد شد.
ج) تغییر نگرش و حرکت به سمت زدودن تصمیم گیری های متمرکز به هیچ عنوان نشان دهنده کاهش اعمال قدرت حکومت نمی باشد بلکه در این حالت فعالتر و پویاتر در نظر گرفته می شود. در حقیقت با ارجاع مشکلات شهرها به شهروندان و کمک گیری از آنها برای حل مشکلات، دولت با حفظ حاکمیت اعمال تصدی را به مردم واگذار می کند و خود از مقابل مردم به کنار آنها منتقل می شود. در چنین حالتی دولت به جای اینکه مورد بازخواست قرار گیرد و پاسخگو باشد- آنچنان که اکنون وجود دارد- خود بخشهای مختلف را مورد بازخواست قرار می دهد و پاسخ می طلبد. در پایان شایان ذکر است یکی از مشخصه های ویژه مقطع کنونی کشور ما عدم رضایت هر دو طرف سیستم های خدماتی یعنی دستگاه های دولتی و مردم است که اولی از امکانات و فقدان بودجه کافی برای ارائه خدمات ناخرسند است و دومی از گران بودن خدمات و بعضاً کیفیت پایین آن ناراضی اند. بی شک استفاده از نیروی مردمی باعث رفع چنین توهماتی و ایجاد حس اطمینان و اعتماد متقابل می شود که از ثمرات آن هر دو طرف برخوردار خواهند شد.
منابع:
1- درآمدی بر جامعه شناسی- بروس کوئن- ترجمه محسن ثلاثی- نشر توتیا- 1381
2- جامعه مدنی و راههای رسیدن به آن- حمیدرضا سیف- نشر جوانان موفق- 1379
3- مقاله مدیریت جامع شهری بر مبنای مشارکت مردمی- به صورت تحقیق و پژوهش از آقای علی فیروز بخت کارشناس ارشد برنامه ریزی شهری
این هفت عادت مستقیماً به مؤثر بودن ارتباط می یابند که آنرا تعادل p.pc میخوانیم.
P به مفهوم تولید یا «نتیجه تولید» مورد نظر و pc به مفهوم قابلیت تولید است.
فرض میکنیم آنچه می خواهید (p یا تولید یا نتیجه مورد نظرتان )این است که بچه هایتان بدون گوشزد و تنبیه یا رشوه و جایزه دادن ، در نهایت شور و شوق و احساس مسئولیت اتاقشان را تمیز کنند. در این صورت ( pc یا قابلیت تولید) ایجاد رابطه وفضایی خواهد بود که بچه ها بخواهند مسئولانه و مشتاقانه کارهایشان را انجام دهند.
استفان کاوی در اینجا اشاره میکند به داستان ییساپ ، داستان غاز و تخم طلا- داستان فقیری که روزی در لانه غاز دست پرورده اش تخمی درخشان پیدا می کند . وقتی می بیند تخم واقعی نیست ، آنرا به گوشه ایی می انداز. اما به فکر می افتد که آنرا بردارد و بیازماید. در نهایت تعجب می بیند که طلای خالص است. نمی تواند خوش اقبالی خودر را باور کند. روز بعد تخم طلای دیگری پیدا میکند، حیرتش دو چندان می شود . هر روز به این امید از خواب بر می خیزد که به سوی لانه غازش بشتابد تا تخم طلای دیگری پیدا کند. به طرز افسانه ای دولتمند می شود. شگفت آور تر آنکه حقیقت بنماید.
اما هرچه ثروتش بیشتر می شود ، بی صبری و طمعش نیز فزونی می یابد. دیگر تاب و توان آن را ندارد که روز به روز منتظر تخم طلا شود. غاز را می کشد تا همه تخمها را یکجا بدست آورد. اما وقتی شکم غاز را پاره میکند ، آن را خالی می یابد و دیگر هیچ راهی برای بدست آوردن تخمها ندارد.
وی معتمقد است در این حکایت « اصل » یا قانونی طبیعی نهفته است که توصیف « مؤثر بودن » یا « قابلیت تولید » است.
اساساً داراییها یا سرمایه ها سه دسته اند:
1- فیزیکی
2- مالی
3- انسانی
1- داراییهای فیزیکی :
در جستجوی ثمرات یا نتایج کوتاه مدت ، اغلب دارایی فیزیکی ارزشمندی – اتومبیل ، کامپیوتر، ماشین لباسشویی ، جارو برقی ، یا جسم و محیط زیست مان – را نابود میکنیم. حفظ تعادل میان تولید و قابلیت تولید در استفاده مؤثر از داراییها ی فیزیکی دارای اهمیت ویژه است.مانند چمن زنی که برای حفظ و نگهداری آن کوششی بخرج ندهیم ممکن است مدتی خوب کار کند ولی بعد از مدت کوتاهی کارایی و بازده اولیه خود را ازدست داده و ممکن است دیگر بدرد نخورد. اگر در مورد قابلیت تولید – حفظ و نگهداری دارایی – درست سرمایه گذاری کنیم میتوانیم برای مدت طولانی تری از تولید آن (چمن چیده شده) بهره مند شویم. توجه به موقع باعث می شود وقت و هزینه کمتری صرف شود . در واقع چنان در مراقبت از غاز غفلت می ورزیم تا یک روز متوجه شویم که تعداد تخمهای طلا کاهش یافته.
2- دراییهای مالی :
آیا هیچگاه نشده که برای بالابردن سطح زندگیتان – به منظور کسب تخمهای طلای بیشتر – به اصل سرمایه خود لطمه زده باشید.
اصل سرمایه که کاهش یابد ، قدرت تولید سود یا درآمد آن کمتر می شود و سرمایه که تحلیل رود ، آنقدر کاهش می یابد تا اینکه دیگر نتواند نیازهای اساسی را نیز برطرف کند.
مانند دستگاهی که در یک سازمان توسط مسئول آن بخاطر ایجاد تأثیر مطلوب بر سرپرستان خود بی وقفه کار می کند . بدون اینکه استراحتی به آن داده شود و یا به تعمیر برود. در این زمان تولید در وضعیتی فوق العاده است و هزینه ها پایین و سود ، سیر صعودی دارد، بعد از مدت کوتاهی مسئول دستگاه فوق ارتقای مقام میگیرد. تخم طلا !
همچنین استعدادها و مهارتهای او نیز مورد تحسین قرار می گیرد . زیرا بابت تعمیرو نگهداری دستگاه هزینه ای ایجاد نکرده است. چون فقط به نتایج کوتاه مدت اندیشیده است.
حال کسی که جانشین مسئول قبلی میگردد غازی بسیار بیمار را به میراث می برد. دستگاهی که به شدت فرسوده شده و کارایی و بازده اولیه خود را ندارد. در نتیجه باعث افزایش هزینه ها و کاهش سود میگردد. بدیهی است کسی که برای فقدان تخمهای طلا ملامت می شود همین جانشین فعلی است. در حالی که شیره دارایی فیزیکی را پیشینیان مکیده اند.
وقتی افراد به هنگام استفاده از داراییهای فیزیکی خود در سازمانها ، حفظ تعادل میان تولید و قابلیت تولید را رعایت نمی کنند ، از کارایی سازمان می کاهند و اغلب دیگران را با غازهایی در حال احتضار تنها میگذارند.
یعنی به pc ، یا قابلیت تولید توجه نمی کنند.
مهمترین دارایی ما قابلیت تولید ماست.
3- داراییهای انسانی :
حفظ تعادل میان تولید و قابلیت تولید در زمینه انسانی نیز حائز اهمیت و حتی مهمتر از دارائیهای فیزیکی و مالی است. زیرا کنترل داراییهای فیزیکی و مالی در دست افراد است.
مثلاً در زندگی زناشویی چقدر برای مهمترین رابطه زندگیتان سرمایه گذاری میکنید؟
این سرمایه کذاری اندوخته بانک عاطفی است و مانند حساب بانکی باید مرتب در آن واریز کرد تا بتوان از آن برداشت کرد. هر چه قدر اندوخته عاطفی بیشتر باشد سطح اعتماد – اعتبار بالاتر می رود که نتیجه آن ارتباط آسان و بی تلاش می شود.
اگر سطح اعتماد پایین باشد ، هر اندازه فصاحت و بلاغت بخرج دهید یا در فنون ارتباط مؤثر مهارت داشته باشید ، تکنیکها و تدابیرتان اثر نخواهند کرد.
«مردم حقیقت نهفته در پس گفتار را احساس خواهند کرد.»
بعضی از سازمانها در باره مشتری داد سخن میدهند و آنگاه افرادی را که با مشتری سرو کار دارند – کارمندان را – نادیده میگیرند. اصل « حفظ قابلیت تولید » می گوید :
« با کارمندان خود به شیوه ایی برخورد کنید که می خواهید آنها با بهترین مشتریهایتان رفتار کنند.»
میتوانید دست شخصی را بخرید ، اما نه قلب او را . قلب او آنجاست که وفاداری و علاقه او آنجاست.
می توانید پشت او را بخرید ، اما نه مغز اورا. خلاقیت و نبوغ و منابع او آنجاست.
کارمندتان باید مانند مشتری داوطلبانه وقت و شور و شوق و توانائیهایش را در اختیار تان بگذارد. می توانیم پشت یک کارمند را بخریم – و روزی هشت ساعت یا بیشتر او را پشت یک میز و صندلی بنشانیم- اما ذهن اورا نمی توانیم بخریم.
می توانیم دستش را بخریم – و او را به کار واداریم – اما دل اورا نمی توانیم بخریم. فقط با مراقبت از دارایی و سرمایه ای که وجود اوست می توانیم وفاداری و اشتیاق و حس تعهدش را بدست آوریم. و بر تخمهای طلا بیفزاییم.
حال می بینیم که این برداشت تا چه اندازه بر خلاف اصلاحهای سریع و راه حلهای فوری و آنی است. اصل « حفظ قابلیت تولید» معطوف به نگرشهای دور برد و روشهای دراز مدت است. این برداشت جوهر «مؤثر بودن » است.
کسب نتیجه مطلوب « تولید» از «قابلیت تولید» فقط در صورتی میسر است که افراد سازمان بدون ستیز و مخاصمه و رقابت – و درنهایت تفاهم و حرمت – در راه ایجاد ثمره یا نتیجه مطلوب ، به شیوه ای خلاق با یکدیگر همکاری کنند.
استفان کاوی اضافه میکند : یکی از حیرت انگیز ترین مشکلاتی که در طول 25 سال تجربه ام –در نقش مشاور و مربی آموزش رهبری به مدیران ادارات و شرکتهامشاهده کرده ام برداشت و نگرش رؤسا و مسئولان امر، و روابط آنها با خودشان بوده است. اغلب اوقات روابط مخرب خودشان به سراسر سازمان سرایت کرده است: مشکلات دو شریک یا رئیس و نایب رئیس !
داگ هامر شولد – یکی از دبیر کل های پیشین ساز مان ملل به نکته ایی بسیار ژرف اشاره کرده است :
« اگر توجهتان را به یک فرد معطوف کنید ، بسیار خردمندانه تر از این است که مجدانه بکوشید توده ها را نجات بدهید.»
همانیم که مدام به آن می پردازیم.پس تعالی ، نه عمل ، بلکه عادت است.
«ارسطو»
عادت ، اصلی درونی شده است.به ویژه اگر بخواهیم در باره عادت مؤثر بودن گفتگو کنیم با قانونی طبیعی – مانندسایر قوانین طبیعت- سروکار داریم.گاه میتوانیم آنرا «اصول» بخوانیم.
عادتهای مؤثر: اصول و الگوهای درونی شده رفتار
دانش یعنی این که بدانیم چه کاری را باید انجام دهیم.
مهارت یعنی اینکه بدانیم به چه شیوه ایی آن کار را انجام بدهیم.
اشتیاق یعنی اینکه میل به انجام آن کار را داشته باشیم.
شاید در مورد نوجوانی که دوران دشوار هویت یافتن خود را پشت سر میگذارد و با خانواده اش احساس بیگانگی میکند شاید بدانیم چه کاری را باید انجام دهیم. شاید میل هم داشته باشیم که کمک کنیم . اما شیوه اجرا (چگونگی انجام دادن ) را ندانیم و مهارت این کار را نداشته باشیم. در این صورت با یک عادت مواجه نیستیم. شاید مهارت کار را هم داشته باشیم ، اما مایل به انجام دادن آن نباشیم ، در این صورت باز هم با یک عادت مواجه نیستیم.
هوراس مان – آموزگار بزرگ – گفته است:
«عادتها همچون ریسمان ضخیم شاه سیم اند. هرروز رشته ای از آنها را میتنیم و چندی نمی گذرد که دیگر نمی توان آن را شکست.»
شخصاً با بخش آخر این گفته موافق نیستم. چون میدانم میتوان عادتها را شکست و کنار گذاشت . میتوان عادتها را آموخت و همچنین آنها را فراموش و ترک کرد و بجای آنها عادتهای تازه ای را آموخت. البته این را نیز میدانم که این امر یک شبه پیش نمی آید و مستلزم فرایند و تعهدی عظیم است ، زیرا اصلاحی سریع و آنی نیست.
شکستن عادت ، از بسیار جهات به سفر آپولو می ماند. زیرا فضا نوردان می بایست از حیطه قوه جاذبه زمین خارج می شدند که نیروی مصرفی در چند ثانیه اول چندین برابرنیروی مصرفی سفر به ماه و برگشت به زمین بود. این امر مانند شکستن یک عادت است که باید از حوزه قوه جاذبه آن بیرون رفت و آنگاه انسان ناگهان چه احساس آزادی و شگفتی را تجربه میکند.
در مصاحبه با یکی از فضا نوردان در جواب سؤالی که پرسیدند « سفر به ماه و جدا شدن از زمین چگونه بود ؟» پاسخ داد:
همچون نخستین دم و بازدم نوزاد ، و آنگاه اوج آن آزادی که انسان می تواند تجربه کند : زمانی که دیگر به سوی قوه جاذبه زمین کشیده نمی شود.» اما برای تجربه آن آزادی ، برای جدا شدن و کندن از قوه جاذبه زمین – قوه جاذبه عادت – باید بهای آن را پرداخت و پرداخت این بها مستلزم تعهدو محاسبه هزینه هاست.
بیشتر مردم طالب راه حلهای فوری و سریع و یک شبه هستند.( قابل توجه کسانی که برای رسیدن به هدفشان صبرو حوصله بخرج نمیدهند و با بکار گیری امکانات موجود و انتخاب هدف معین به مقصود برسند . بدیهی است که این امر مستلزم ایجاد تغییر برداشت از نوع کوآنتومی است. لذا بدون هیچ تغییری در روند زندگی طبیعی از ادامه مسیر بازمانده و روی به کارهای کاذب از جمله شرکت در بازی گلد کوئست می آورند، فقط به امید اینکه یک شبه ره صدساله را بپیمایند و به آمال خود دست یابند.«قبلاً در این باره توضیحاتی ارائه گردیده» ).(مانند کتابهای خود یاری که راه حلها یا پیشنهادهایی را عرضه می کنند.) وعده هایی برای اصلاحها و چاره های آنی می دهند. مشکل اینجاست که اینگونه راه حلها فقط به درد مسایل بحرانی و مشکلات اضطراری میخورند.
این مانند پرداختن به بیماری حاد و بیماری مزمن است .
بیماری حاد معمولاً با درد همراه است . بیماری مزمن ریشه دار است و مداوم.
بیشتر مردم به مداوای بیماری حاد سرگرمند . می خواهند دردشان فوراً تسکین یابد – این امر باعث سرگرم شدن و آوردن فشار بیش از حد به خودمان میشود و نه تنها نتیجه بخش نیست بلکه باعث غفلت از بیماری مزمن و راه حل درمان ریشه بیماری میگردد و وضعیت مزمن را خرابتر و خرابتر میکند.
در اینجا توصیه میکنم راه حلهای فوری را باور نکنید ، زیرا بر خلاف قوانین طبیعت است.
تنها راه خرمن کردن محصول در پائیز ، کاشتن بذر آن در بهار و آبیاری و پرورش و مراقبت از آن در تابستان است.
این هفت عادت اساسی و بنیادی اند ، نه هفت اختیار انتخابی و همه انسانهای مؤثر وکار آمد صاحب این هفت عادتند . زیرا این هفت عادت به درمان مشکلات مزمن و ایجاد امکانات تازه می پردازند. مجالهای هیجان انگیزی که می توانند قدرت درون و خلاقیت انسان را شکوفا و نمایان سازند.
ادامه دارد.....
مشخصات مدیر وبلاگ
عناوین یادداشتهای وبلاگ
بایگانی
دسته بندی موضوعی
موسیقی