ازدر درآمدی و من از خود بی خبر شدم
گویی کزین جهان بجهان دگر شدم
گوشم براه تاکه خبر میدهد زدوست
صاحب خبر بیامدو من بیخبر شدم
چون شبنم اوفتاده بدم پیش آفتاب
مهرم بجان رسیدو بعیوق بر شدم
گفتم ببینمش ، مگرم درد اشتیاق
ساکن شود ، بدیدم و مشتاق تر شدم
دستم نداد قوت رفتن به پیش یار
چندی به پای رفتم و چندی بسر شدم
تا رفتنش ببینم و گفتنش بشنوم
از پای تا بسر همه سمع و بصر شدم
من چشم از او چگونه توانم نگاه داشت
کاول نظر بدیدن او دیده ور شدم
بیزارم از وفای تو یکروز و یکزمان
مجموع اگر نشستم و خرسند اگر شدم
او را خود التفات نبودش بصید من
من خویشتن اسیر کمند نظر شدم
گویند روی سرخ تو سعدی چه زرد کرد
اکسیر عشق بر مسم آمیخت زر شدم
مشخصات مدیر وبلاگ
عناوین یادداشتهای وبلاگ
بایگانی
دسته بندی موضوعی
موسیقی