آری، آتنیان! گریز ازمرگ دشوار نیست ، گریز از بدی دشوار است.، زیرا بدی از مرگ تندتر می دود .من پیر و ناتوان به دام مرگ افتادم ، ولی مدعیان من با همه چستی و چالاکی ، در چنگال بدی گرفتار آمدند.
باری ، اگر مرگ انتقال به جهانی دیگر است و اگر این سخن راست است که همه در گذشتگان در آنجا گرد آمده اند ، پس چه نعمتی بالاتر از این که آدمی از این مدعیان که عنوان قاضی برخود نهاده اند، رهایی یابد و با داوران دادگر آن جهان روبرو شود و با نیکان و بلند مرتبگان همنشین شود. اگر مرگ این است ، حاضرم بارها به کام مرگ روانه شوم.
اکنون وقت رفتن فرارسیده است ، من برای مردن و شما برای زیستن ، اما نصیب کدام یک از ما بهتر است جز خدا هیچ کس نمی داند.
« سقراط »
همانیم که مدام به آن می پردازیم .
پس تعالی ، نه عمل ، بلکه عادت است.
«ارسطو»
انسانها می توانند هر چیز ارزشمندی را از دست بدهند ، مگر بنیادی ترین آزادی بشر را : آزادی انتخاب – یعنی طرز برخورد یا شیوه واکنش نسبت به سرنوشت یا هر رویداد – و آزادی برگزیدن راه خویش را .
«دکتر ویکتور فرانکل»
سرمایه های هر دلی ، حرفهایی است که برای گفتن دارد.( ناشناس)
شانس هر گز کافی نیست .( اندرو ماتیوس )
دوست واقعی کسی است که دستهای تورا بگیرد ولی قلب تورا لمس کند. ( مارکز)
اگر فکر می کنید که موفق می شوید یا شکست می خورید ، در هر دو صورت درست فکر کرده اید .( آنتونی رابینز)
وقتی انسان آرامش را در خود نیابد ، جستجوی آن در جای دیگر کار بیهوده ای است .( لارو شفکو )
در تاریخ جهان ، هر لحظه عظیم و تعیین کننده ، پیروزی پیروزی نوعی عشق است. ( امرسون )
یک درصد نبوغ ، 99 درصد عرق ریختن . ( توماس ادیسون )
مهم ایننیست که در کجای این جهان ایستاده ایم ، مهم این است که در چه مسیری گام بر میداریم.( هولمز)
سعی نکنیم بهتر یا بدتر از دیگران باشیم ، بکوشیم نسبت به خودمان بهترین باشیم .( مارکوس گداویر)
مغز ما یک دینام هزار ولتیاست که متأسفانه اکثر مان بیش از یک چراغ موشی از آن استفاده نمی کنیم.( ویلیام جیمز)
برای این که تغییری ارزش واقعی داشته باشد باید پایدار و ماندگار باشد.( آنتونی رابینز)
انوشیروان باخود قرار کرده بود که از هر که کلام خوش بشنود ، 400 درهم به او بدهد ، روزی پیرمردی را دید که درخت زیتون می نشاند ، گفت :
تو پیرمردی به چه آرزو درخت زیتون می نشانی ؟ ( چون درخت زیتون خیلی دیر بار می دهد و گویا 20 سال مدت می خواهد تا بار دهد.) و حال آنکه عمر تو وفا نمی کند که بار آن را بخوری . گفت قربان دیگران کاشتند و ما خوردیم. ما نیز بکاریم تا دیگران بخورند.
انوشیروان خوشش آمد ، امر کرد 400 درهم به او دادند، پیرمرد گفت : درخت مردم بعد از مدت زیاد بار می دهد ، اما درخت من همین روز اول بار داد. از این حرف نیز انوشیروان خوشش آمد و دستور داد 400 درهم دیگر به او بدهند.
پیرمرد گفت : درخت مردم سالی یک دفعه بار می دهد ، اما درخت من دو بار. از این جمله هم انوشیروان خوشش آمد ، امر کرد بازهم 400 درهم دیگر به او بدهند. آنگاه انوشیروان سوار بر اسبش شد و تند رد شد و گفت:
می ترسیم خزینه ما را تمام نماید. این قرارداد انوشیروان برای قدر دانی از سخن نیک بود.
مشخصات مدیر وبلاگ
عناوین یادداشتهای وبلاگ
بایگانی
دسته بندی موضوعی
موسیقی