سفارش تبلیغ
صبا ویژن
< 1 2 3 >

همه ساله ایام نوروز که می شه دست اندر کاران صدا و سیما یادشان می افتد که مردم برای شبهای نوروز نیاز به سرگرمی دارند و باید هر طور که هست و به هر قیمتی  شده این مردم را شبها پای تلویزیون بنشانند.

دو سه سالی است که طنزهایی با یک مفهوم و یک سری بازیگر تکراری ساخته میشه و شب عید که شد مردم بالاجبار و از فرط بیکاری مجبور به دیدن آنها هستند. ( مجبورند به خاطر اینکه دیدن شبکه های خارجی از ماهواره حرام است!)

مملکت ما هم که خدا را شکر سوژه برای خندیدن کم نداره. (مثلاً نحوه زندگی خودمان !)

از آنجا که رسالت طنز بیان معضلات اجتماعی ، فرهنگی ،اقتصادی و سیاسی  در قالب شوخی و خنده است بنابر این می توان اظهار داشت که سریال طنز ترش و شیرین نیز همین رسالت را به عهده دارد و با اشاره به سه معضل اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی در دو خانواده ایرانی موارد زیر را به جامعه القاء می کند :

1-    انسانهای فقیر بی آبرو هستند!

2-    انسانهای فقیر انگل و سربار جامعه هستند!

3-    انسانهای فقیر بی غیرتند!

4-    انسانهای فقیر شلخته و لااوبالی هستند!

5-    انسانهای فقیر تحقیر پذیرند ، بنابر این هر کس و ناکس تحقیر آنها را برای خود حق و واجب میداند و حیثیت و شرافت آنها را هر کس میتواند به لجن بکشد.!

6-    انسانهای فقیر چشم وگوش بسته و ندیده هستند تاجایی که دیدن یک دستشویی تمیز و بزرگ آنچنان برایشان شگفتی آور است که آنرا با اتاق خواب خود مقایسه میکنند!

7-    انسانهای فقیر برای پول تن به هز ذلتی میدهند!

8-    انسانهای فقیر بیمارند و بیماری آنها مسری است ، بنابر این انسانهای مرفه  نمی توانند با آنها در یک محل زندگی کنند!

9-    انسانهای فقیر مفت خور و بی حیا هستند و برای شکم از زن و فرزند و خانواده می گذرند!

10- پول و سرمایه نماد انسانیت ، عزت ، شرافت ، قدرت و برتری ، فرهنگ و تمدن، سلامتی و ... است و هر کس که این (پول ) ندارد حقا که آن (صفات مشروحه فوق) ندارد !!!!!

حقیقتاً این نوع زندگی که بساط خنده این شبهای اکثریت ما ایرانیها شده مصداق زندگی چندین خانوار ایرانی است؟!

هدف از ساخت این طنز چه بوده ؟

آیا فقط صرف خندیدن ساخته شده ؟ اگر چنین است ، مگر زندگی ای که امروزه گریبانگیر  اکثریت این مردم و جامعه است را میتوان با افزودن حرکات زشت و لوس اینگونه به لجن کشید.

دست اندر کاران عزیز با این فیلمها 80% مردم را مضحکه 20 % دیگر کرده اند ! همه می خندند ! ولی مرفهین عزیز جامعه به طبقه متوسط و فقیر جامعه پوزخند و طبقه متوسط و فقیر به حال خود از روی بی چارگی خنده. این فیلم فقط یک چیز را اثبات میکند آنهم بند«10» است که خود به خود«9» بند دیگر از نتیجه آن حاصل می شوند.

براستی کجاست آن تمدن و فرهنگی که مدام از چندین هزار ساله بودن آن به خود می بالیم . مگر زرتشت اولین و آخرین پیامبر ایرانیان باستان شعاری غیر از کردار نیک ، پندار نیک و گفتار نیک داشته. مگر ما از نسل همان ایرانیان باستان نیستیم؟ کدام یک از فیلمها و سریالهای رسانه های تصویری کشور، ما را با گذشته درخشان خود پیوند داده . تا قبل از انقلاب که مدعی بودیم رسانه های تصویری رسالتشان ترویج فحشا و بی بند و باری شده !

بعد از انقلاب هم که تا جنگ بود فقط به مقوله جنگ پرداخته شد.

بعداز جنگ هم که رسانه ها یکی دوسال در«چه کنم » به سر می بردند که آیا حال که  زمانه جنگ تمام شده میتوان از این مقوله جداشد یا نه و هرچه فیلم ساخته می شد  گویای همین چه کنم ها بود ؟

بعد از آنهم هرچه فیلم بود یا از عشق و عاشقی های کذب و تیپهای جدید حکایت می کرد یا از روی آوردن جوانان به اعتیاد و مواد مخدرو این دسته فیلمها.

در مقوله طنز نیز تا آنجا پیشرفته ایم که نحوه زندگی ، نوع گویش و لهجه خودمان را سوژه قرار می هیم و به خودمان می خندیم!

از ایرانی بودن خود که بگذریم ( که هرگزآنروز نیاید)، ادعای مسلمانی ما گوش عالم را پاره کرده و داد اسلام ما بیداد می کند. مدعی هستیم که از همه مسلمانها مسلمان تریم ، و در تلاشیم  تا آنرا به دیگر بلاد اسلامی ترویج دهیم . ولی آیا هرگز به فکر عمل به آن بوده ایم . کجای دستورات این اسلام  حاکی از به لجن کشیدن نحوه زندگی یا نوع گویش و لهجه دیگران است.

جالب است ! از درون تیشه به ریشه ی  تمدن ، فرهنگ و اصالت خود می زنیم آنگاه  برای دست اندر کاران فیلم 300 طومار پر میکنیم.  آنها تقصیری ندارند ، از ماست که بر ماست.

 النور روزولت می گوید :

« هیچ کس بدون تمایل خودتان نمی تواند بیازاردتان».

همچنین است سخن گاندی :

« اگر خودمان احترام خود را به کسی ندهیم ، احدی نمی تواند آنرا از ما بگیرد.»


اولین دیدگاه را شما بگذارید اجتماعی ، فرهنگی ،

  

ریشه های تاریخ چهارشنبه سوری، دکتر محمد حسین ابریشمی

چهارشنبه سوری

پیشینه آتش در فرهنگ ایرانی
مطابق برخی مستندات و شواهد تاریخی، آب و آتش در نزد ایرانیان جایگاه والایی داشته است. هرودوت میگوید: «پارسها معتقدند که آتش از جوهر الهی است.» یعقوبی نیز، در قرن سوم هجری، نوشته است: «ایرانیان معتقد به کیش زردشت بر این بودند که روشنی، قدیم و ازلی است، و آن را زروان مینامند... ایرانیان آتش را بزرگ میداشتند.» مسعودی (متوفی346) میگوید: «نخستین کسی که آتشکده ساخت فریدون بود. به پندار ایرانیان، آتش واسطه میان خدا و مخلوق است... و گفتهاند که نور مایه اصلاح جهان است، و آتش نسبت به ظلمت شرف و تضاد دارد؛ و آب که برآتش غلبه دارد، مایه هر چیز زنده و مبداء همه چیزهای نموکننده است.» همو، به تفاوت آتش با نور، و اضداد و مراتب نور اشاره کرده است.
داستان جمشید و ضحاک را فردوسی به تفصیل و برخی مورخان به اختصار، نقل کردهاند. جمشید، که ابتدای امر با عدل و دادگستری و نوآوریهای بسیار، جامعه بشری را به سوی کمال برد، و نوروز یادگار عصر دادگری اوست. جمشید عاقبت مغلوب اهریمن غرور گردید، ضحاک او را از پای درآورد. بلعمی مینویسد: «این ضحاک را اژدها برای آن گفتندی که بر کتف او دو پاره گوشت بود بزرگ، بر رشته دراز، و سر آن به کردار ماری بود... و به ایام هیچ ملک چندان خون ریخته نشد که به ایام ضحاک. به روایت مسکویه رازی، آن دو پاره گوشت را ضحاک چون دو دست خویش میجنبانید و میگفت که دو مارند، تا فرودستان و نابخردان بهراسند!». مطابق روایت این بلخی، آن زائدههای گوشتین هر روز دردناکتر میشد و تنها با مالیدن مغز سر جوانان بر روی آنها، ضحاک آرام میگرفت. در واقع، ضحاک نه تنها جانها را تباه میساخت، بلکه، با انهدام مغزها، تیشه به ریشه اندیشه میزد، و با مهار کردن خرد، جهل را میگسترانید. سرانجام، فریدون بر ضحاک پیروز شد، و فرمود تا آن روز جشنی سازند، و مهرجان آن روز ساختند... پس سیرتی نهاد در عدل و انصاف که از آن پسندیدهتر نباشد. طبق روایت بلعمی، روز پیروزی فریدون بر ضحاک «مهرروز بود از ماه مهر آن روز مهرگان نام کردند، و عیدی کردند بزرگ.» اسدی طوسی نیز از آیین و مراسم آراستن آتش در این روز سخن گفته است، وقتی فریدون بر ضحاک پیروز میشود: «چو در برج شاهین شد از خوشه مهر نشست او به شاهی سر ماه مهر بدین جشن وی آتش آراستست هم آیین این جشن ازو ساختست.»


پیشینه چهارشنبه سوری
تردید نیست که ریشه و اصل این مراسم به ایرانیان عصر باستان میپیوندد، اما بدان لحاظ که ایرانیان قدیم برای روزهای ماه سی نام پارسی داشته و ایام هفته، یعنی (شنبه، یکشنبه،... و جمعه)، نداشتند، باید بعد از اسلام، مصداقی موضوعی، یا قرین به وقایع و پندارهای کهن ایرانی، پیدا شده باشد که مراسم آن به عنوان «سوری» یا «چهارشنبهسوری» شکل بگیرد. هانری ماسه، شرحی جالب درباره چهارشنبهسوری دارد: «این رسم شاید یادگار دین زردشت باشد، و جهانگردان قدیم به آن اشاره نمودهاند، اما شیعیان طور دیگری تعبیر کردهاند. به عقیده آنها، مختار، که به انتقام خون امام حسین(ع) برخاست، در آن شب، برای آگاهی یاران خود، دستور داد که آتش بر بام خانههای خود روشن کنند. به هر حال، چنین به نظر میرسد که این آتش سبب نامگذاری آخرین چهارشنبه سال باشد، زیرا سوری همان سرخی است، و چهارشنبهسوری یعنی چهارشنبه سرخ و آتش.» این مطلب و مستندات هانری ماسه قابل بحث و بررسی است:


1- قیام مختار
برابر نوشته طبری، تصمیم مختار بر آن بود تا در ماه محرم سال 66.ق در کوفه قیام کند، ولی به تعویق افتاد و به پنجشنبه 14 ربیعالاول موکول شد. با وجود این، به سبب قتلی که ابراهیم اشتر، یکی از یاران مختار، در شب چهارشنبه مرتکب شد، یک شب به جلو افتاد. ابراهیم به نزد مختار آمد و گفت: «ما برای قیام، شب پنجشنبه را وعده نهادهایم، اما با حادثهای که شد، باید همین امشب قیام کرد. مختار گفت: خدایت مژده نیک دهاد. این فال نیک باشد، و انشاءالله این آغاز فتح است. آنگاه گفت: ای سعید، پسر منقذ، برخیز و آتش در نیزار بیفروز، و آن را برای [آگاهی] مسلمانان بلند کن. تو نیز ای عبدالله، برخیز و بانگ بزن: ای منصور [نصرت و پیروزییافته] بیا. تو نیز پسر فیل، و تو نیز قدامه، پسر مالک، برخیزید و بانگ بزنید: ای خونیهای حسین. آنگاه گفت... زره و سلاح مرا بیاورید...»(1) معلوم میشود که آتشافروزی در نیزار انجام گرفت و بر پشتبامها نبود. به علاوه، این اقدام، با جنبهی اطلاعرسانی، احتمالاً ریشه در فرهنگ ایرانی داشته، و مصداقی برای برپایی جشن نبوده است. وانگهی، روز چهارشنبه 14 ربیعالاول سال 66 قمری، مقارن با 19 اکتبر 685 میلادی، برابر 4 آبان سال شمسی، واقعی بوده و در این روز مناسبت یا جشن خاصی در نزد پارسیان نبوده که بتواند موجب تثبیت شبانگاه قیام مختار، در تقویم شمسی ایرانیان شود. بنابراین، قیام مختار نمیتواند مبداء مراسم چهارشنبه سوری باشد.


2- شب سوری در بخارا
هانری ماسه، در حاشیه مطلب، اشاره جهانگردان قدیم به چهارشنبهسوری را، از قول نرشخی (صاحب تاریخ بخارا، در قرن چهارم)، در این وجه نقل کرده است: شب چهارشنبهسوری، بنابر رسم دیرین، آتش مفصلی روشن میکنند. این مطلب نادرست نقل شده، زیرا در متن تاریخ بخارا، ذکری از «چهارشنبهسوری» نشده، بلکه صحبت از «شب سوری» است. علاوه بر این، نتیجهگیری هانری ماسه، مبنی بر آنکه برپایی این مراسم در قدیم، از جمله در بخارا، در چهارشنبه آخر سال انجام شده، نادرست است. احتمالاً این نتیجهگیری هانری ماسه، مبتنی بر باورهای شایع در عصر قاجاریه است.
شکلگیری مراسم چهارشنبهسوری: بعد از اسلام تا عصر حاضر، مواردی را سراغ داریم که چون خلیفه یا سلطانی ظالم به قتل رسیده، یا برکنار شده و مخصوصاً اگر شخصیتی عادل و مردمی جای او را گرفته است، ایرانیان مسرور شده، و گاهی با برپایی جشن و اجتماعات، آتش برافروخته، و به نثار نقل و شیرینی و گل و زعفران میپرداختهاند. ریشه این مراسم، در همان آیینهای باستانی و جایگاه رفیع آتش و نور، و واقعه پیروزی فریدون بر ضحاک نهفته است. اگر تاریخ ایران اسلامی را مرور کنیم، و در جستجوی شخصیتی با خصوصیات ضحاک، برآییم، میتوانیم مبداء شکلگیری مراسم چهارشنبهسوری را بیابیم. نگارنده، پس از سالها بررسی، به این نتیجه رسیده که این شخصیت همان متوکل، خلیفه عباسی، بوده و شبانگاه قتل او منشأ پیدایی این مراسم شده است. براین اساس، پارهای از خصوصیات و اقدامات متوکل و نیز خصلتهای منتصر، جانشین و فرزند او، را مورد بررسی قرار میدهیم، تا شباهتهای آنان با ضحاک و فریدون آشکار شود. سپس، موقعیت تقویمی شبانگاه قتل متوکل و تقارن آن با ایام فروردگان را مشخص میکنیم؛ تقارنی که تداعیکنندهی روز پیروزی فریدون بر ضحاک نیز بوده است.


اقدامات نامردمی
در منابع تاریخ – با همه معاذیری که مورخان و نویسندگان در عصر خلفای عباسی داشتهاند – مطالب زیادی از بیدادگریهای متوکل و اقدامات او در جهت براندازی برخی از آداب و سنن، و برافکندن درختان و اماکن مقدس و نیز قتل و غارتهای بیحساب او ثبت شده، از آن جمله است:
الف) احمد بن نصر خزاعی، از مبارزان شیعی مخالف عباسیان، به دار آویخته شد. چوبهی دار او 5 سال در عصر متوکل بر پا بود. مردمان در پای چوبهی دار او تجمع و دعا میکردند. برابر نوشته طبری: در سال 237، متصدی برید بغداد خبر عامه را به متوکل نوشت که فراهم میشدند و به جنازه احمد بن نصر و دار سر وی دست میمالیدند... پس متوکل دستور داد نامهای به عبدالله بن طاهر بنویسند، که فراهم آمدن عامه و جنبش در اینگونه چیزها را مانع شود.(2)
ب) مطابق نوشته بلاذری، مسجد ربیع بن خیثم در قزوین معروف بود. و درختی منسوب به ربیع داشت «که عوام برای تبرک به آن دست میکشیدند... در عهد خلافت متوکل، عامل او طاهر بن عبدالله طاهره آن درخت را از بیم فریفته شدن مردم بدان، قطع کرد.»
ج) محمد بن بعیث مرندی، از مخالفان متوکل، در سال334، در شهر مرند به مبارزه پرداخت. متوکل هزاران سوار به مرند فرستاد. لشکریان جنگلهای طبیعی پیرامون شهر را نابود کردند و نزدیک به یکصد هزار درخت را بریده بودند، به جز درختان جنگلها.(3)
د) قطع سرو کاشمر که، به نوشته مورخان، دستکاشت زردشت در کاشمر بود. به قول ابوالحسن بیهقی، در سایه آن درخت زیادت از ده هزار گوسفند قرار گرفتی و ایرانیان در سایه آن فراهم میآمدند، و ولیمه و نذورات و تنقلات توزیع میکردند. متوکل دستور داد این درخت را ببرند، و شاخههای آن را به بغداد برند.
هـ) ویران کردن مرقد امام حسین(ع) که دستور داد آنجا را درهم کوبند و خیش بزنند و بذر بپاشند، و مردم را از رفتن به نزد آن ممنوع دارند. مردمان این کار را بر وی عیب کردند و غمناک شدند از این کار ناپسند.(4)
و) دشمنی با آل ابوطالب و شیعیان: ابن اسفندیار کاتب مینویسد: «متوکل وزیری داشت که ناصبی مذهب بود و همیشه بر سفک دماء [ریختن خون] آل رسول علیهالسلام، او را تحریص کردی.(5) ابن خلدون مینویسد: «چهبسا ندیمان متوکل، در مجلس او، زبان به نکوهش علی میگشودند.» عوفی مینویسد: «هیچ کس بر اولاد امیرالمؤمنین آن استخفاف نکرد که متوکل. او در دشمنی امیرالمؤمنین علی مبالغت عظیم نمودی، و او را ابوتراب خواندی(6) و، به توصیه علی بن جهم، شاعر و ندیم خود، امام علیالنقی(ع) را در مقابل شیران درنده قرار داد. لسترنج، پژوهشگر انگلیسی، مینویسد: «این خلیفه همواره مورد کینه شیعیان بوده و گذشت زمان از آن نکاسته است.(7)


تعصبات مذهبی و مبارزه با اندیشه و بیان
تعصبات مذهبی متوکل مبتنی بر دینداری و تقوا نبود، بلکه برای مخالفت با آل رسول و سرکوب شیعیان و مبارزه با سنتها و مراسم و آیینهای عناصر ایرانی- زردشتی و مسیحی اتخاذ شده است. به همین دلیل، قیامهای مختلفی در قلمرو فرهنگ ایرانی، چون خراسان، آذربایجان، ارمنستان و غیره اتفاق افتاد. در اینجا، به برخی از اقدامات و رفتارهای تعصبآمیز متوکل اشاره میکنیم: او بحث دربارهی قرآن را ممنوع، و امر به تقلید کرد. به نوشته یعقوبی، متوکل مردم را از بحث درباره قرآن نهی کرد. صاحب تاریخ سیستان میگوید: «متوکل فرمان داد در خطبهها یاد کنند که هر کس خلق قرآن گوید، کافر است!» به نوشته مسعودی: «متوکل با معتقدات مأمون و معتصم و واثق مخالفت کرد و جدل و مناظره درباره عقاید را منع نمود، و مجازات داد، و امر به تقلید کرد.(8) حمدالله مستوفی میگوید: «متوکل با اهل شیعه تعصب داشتی.» در زمستان سال 237، مردم ارمنیه، بر ضد عامل متوکل، به پا خاستند. اما وی بر آنها غلبه یافت، و مردان را برهنه از شهر بیرون کرد. «بسیاری از آنها جامههای خویش را درآوردند، و بیپاپوش گریختند که بیشترشان از سرما مردند، و انگشتان جمعی از آنها بیفتاد، اما نجات یافتند.»


خرجها و خوشگذرانیها
طبق نوشتهی اکثر مورخان، متوکل کاخهای مجلل و بس عظیم بنا کرد. به قول یعقوبی، اموالی هنگفت هزینه آنها نمود. از جمله [قصرهای شاه] شبداز، بدیع، غریب و برج که یک میلیون و هفتصد هزار دینار [طلا] هزینه آنها ساخت. همو میگوید: «شهر جعفریه را در سه فرسخی کاخهای سامره بنیاد نهاد، و در آن شهر قصری بنا کرد که مانند آن هرگز شنیده نشده. «یعقوبی از چگونگی اخذ مال و زر، برای ساختن این کاخها، که با شکنجه اخذ میشده و گاهی به مرگ میانجامیده، سخن گفته است.(9) ثعالبی وصف جشن متوکل، به منظور ختنهسوران پسرش، را نقل کرده و هزینههای آن و سکههای طلای بیحسابی که بین بزرگان و فرماندهان و همدمان و مرتبهداران خلیفه توزیع شده هنگفت بر شمرده است. به نوشته طبری، متوکل در شبانگاه قتلش، 14 رطل شراب نوشیده بود!


تغییر موقع نوروز
ایرانیان همواره به آیینها و سنتهای کهن خویش علاقه و توجهی بلیغ داشتند و مخصوصاً در برپایی جشن و مراسم نوروزی اهتمامی فوقالعاده نشان میدادند و بیگمان در مقابل هرگونه تغییری در اینگونه آیینها، مقاومت میکردند. اما متوکل چنین کرد و علت این اقدام را تقارن موقع نوروز با مراسم برداشت اعلام کرد.


باورها و بلایا
مطابق برخی شواهد و مستندات تاریخی، به پندار عامه، تناسبی بین عدالت مستولی بر جوامع بشری، با فراوانی نعمت و رحمت خداوندی برقرار است، و چون ظلم حاکم باشد، خشم پروردگار به صورت بلایای طبیعی تجلی پیدا میکند. در دوره 14 ساله خلافت متوکل، بلایا و آفات فراوانی نازل شده، از آن جمله است: به نوشته طبری، در سال 235، آب دجله به مدت سه روز به زردی گراید، که مردم به سبب آن هراسان شدند. همو میگوید: در همین سال، محمود نیشابوری ادعای پیامبری کرد. در سال 241، در بغداد، بیماری چارپایان رخ داد و اسبان و گاوان هلاک شدند. در شعبان سال 242، زلزلههای هولانگیزی در قومس رخ داد و 45096 تن جان دادند و در فارس و خراسان زلزلهها بود و صداهای ناهنجار. در یمن نیز نظیر آن بود. در دیار مغرب زلزله شد، چندانکه قلعهها و منزلها و پلها ویران گردید... مردم تنیس [از شهرهای مصر] ضجهای دایم و هولانگیز شنیدند که مردم بسیار از آن بمردند و خبر آمد که در کوچهای در ناحیه بلخ خون تازه بارید.(10)


شبانگاه قتل متوکل و تقارنها
اکثر مورخان قدیم، موقع قتل متوکل – به دستور فرزندش منتصر، به دست غلامان – را در شبانگاه روز 3 شوال سال 247 قمری متذکر شدهاند. طبری میگوید: «متوکل شب چهارشنبه کشته شد. لختی پس از تاریک شدن شب، چهار روز رفته از شوال. به قولی شب پنجشنبه کشته شد.»(11) یعقوبی و مسعودی نیز موقع قتل متوکل را شبانگاه 3 شوال متذکر شدهاند، اما در سهشنبه و چهارشنبه آن اختلاف دارند. برابر جداول تقویم تطبیقی (ص50)، روز 3 شوال 247، چهارشنبه بود که شبانگاه آن، شب پنجشنبه 4 شوال، قابل تبیین است. موقع قتل متوکل، یعنی چهارشنبه شب، یا شب پجشنبه 4 شوال، مقارن با شب اول ماه مهر در سال خراجی او، و مطابق نخستین شبانگاه ایام فروردگان (یعنی26 آبان) در سال شمسی عرفی پارسیان، و برابر 21 آذرماه سال شمسی واقعی، و 11 دسامبر 861 میلادی بوده، که 271 روز از آغاز بهار گذشته است.
بیگمان خیلی دیر، خبر قتل متوکل به بلاد دوردست رسیده، و موقع آن چهارشنبه ایام فروردگان ابلاغ شده است. بر این اساس موقع قتل متوکل در شبانگاه چهارشنبه ایام فروردگان در سال عرفی ایرانیان تثبیت شده است. از سوی دیگر، چون موقع قتل، مقارن شبانگاه روز اول مهر در سال خراجی ابداعی او بوده، پیروزی فریدون بر ضحاک مصداق پیدا کرده است، یا برای مردمان بغداد و نواحی آن – که غالباً با فرهنگ ایرانی بودند – تداعی شده است؛ به همین دلیل، به پیروی از سنتهای کهن ایرانی، آتش افروخته و جشن گرفتهاند. چرا که ابوریحان بیرونی، به استناد منابع کهن، مینویسد: «مهرماه روز اول آن هرمزد روز؛ و روز شانزدهم مهر است، که به مهرگان معروف است... این روز را ایرانیان بزرگ داشتهاند؛ آن شادمانی و خوشی است که مردم شنیدند فریدون خروج کرده.(12) ایرانیان، به پیروی از سنتهای کهن، در جشن و شادمانیها آتش میافروخته و چراغانی میکردهاند؛ به خصوص که موقع قتل متوکل با شبانگاه 21 ماه آذر، در سال شمسی واقعی ایرانیان، تقارن داشته که تداعیگر آتش (آذر) بود. که به قول ابوریحان بیرونی: «روز بیست و یکم رام روزی است که مهرگان بزرگ باشد؛ و سبب این عید آن است که فریدون بر ضحاک ظفر یافت.» در نخستین سالگرد شبانگاه قتل متوکل، یعنی چهارشنبه ایام فروردگان، و تقارنهای مزبور معنای بیشتری پیدا کرده است؛ چرا که چهارشنبه شب ایام فروردگان، در اولین سالگرد قتل متوکل با شبانگاه روز اول خمسه مسترقه (یعنی یک روز بعد از 30 آبان، و چهار روز مانده به اول ماه آذر) در سال عرفی پارسیان مقارن شده، که با 5 مهرماه سال خراجی متوکل، و 26 آذرماه سال شمسی واقعی قدیم و 16 دسامبر سال 862 میلادی مطابق بوده، یعنی 271 روز از آغاز بهار سپری شده است. چنین تقارنهایی در نخستین شبانگاه چهارشنبه قتل متوکل در ایام فروردگان موجب تثبیت موقعیت قتل او در سال شمسی عرفی پارسیان و بعداً نیز در سال شمسی واقعی قدیم شده، و پس از نقل خمسه مسترقه به پایان اسفند این چهارشنبه جای خود را در آخر سال باز کرده است.
به عقیده نگارنده، کلمه «سوری» در اینجا معنای سرخی و آتش ندارد، بلکه ایرانیان هوشمند معنا و مبنای موضوعی این جشن را، در ماهیت حرفی آن (سور+ی) گنجاندهاند. زیرا کلمه سوری به حساب ابجد برابر 276 است. کلمه رمزی سوری که برای ماندگاری و تثبیت شبانگاه چهارشنبه موقع قتل متوکل، در تقارن یا قرین با روزهای 266 تا 276 سال شمسی واقعی (که عامه، مخصوصاً کشاورزان، به لحاظ تعیین موقع کاشت و موسم برداشت و فصول آن را نگاه میداشتند) اتخاذ شده است، تا موقع دقیق آن در سالهای بعد از یاد نرود. چرا که عموم میتوانستند، با ملاک قراردادن عدد 266، به مفهوم تعداد روزهای سپری شده از بهار، شبانگاه چهارشنبه سالگرد قتل متوکل را، در ایام فروردگان سال عرفی مشخص کنند، و مراسم سوری را بر پا دارند.
نگارنده، با بررسیهایی که انجام داده، بر این گمان است که تغییر مجدد موقع نوروز، توسط معتضد خلیفه عباسی، در سال 284 قمری، تنها به منظور بر هم زدن تقارنهای مزبور با شب قتل متوکل انجام گرفته، زیرا او جای نوروز خود را روز 11 حزیران (11 ژوئن سال 897 میلادی)، یعنی 6 روز قبل از موقع نوروز متوکل، تعیین کرد؛ اما بحث دراینباره از حیطه مقاله حاضر خارج است. یعقوبی میگوید: «بیعت با منتصر در همان شبی که پدرش متوکل کشته شد، یعنی شب چهارشنبه [درست آن چهارشنبه شب]، به انجام رسید.» طبری میگوید: «وی نخستین خلیفه از بنیعباس بود که قبرش شناخته بود.» همو میگوید: منتصر، علی بن حسین عباسی را والی مدینه کرد، و بدو گفت: «تو را سوی گوشت و خونم میفرستم، و پوست ساق دست خویش را کشید و گفت: تو را سوی این میفرستم، بنگر چگونه با آنها رفتار میکنی، منظورش خاندان ابوطالب بود.»(13) مسعودی مینویسد: «منتصر مردی پرتحمل و خردمند و نکوکار و خیردوست و بخشنده و ادیب وعفیف بود، و به اخلاق والا و انصاف و حسن معاشرت پایبند بود... پیش از خلافت منتصر، خاندان ابوطالب در محنتی بزرگ بودند، و جانهایشان در خطر بود. از زیارت قبر حسین(ع) و سرزمین عزای کوفه ممنوع بودند و دیگر شیعیان آنها را نیز از حضور در این جایها بازداشته بودند؛ و این به موجب فرمانی بود که متوکل به سال236 داده بود... و کار [آنان] چنین بود تا منتصر به خلافت رسید. و او مردمان را امان داد، و گفت از خاندان ابوطالب دست بدارند، و در تعقیب ایشان نباشند؛ و کسی را از زیارت قبر حسین (رضی الله عنه) در حیره و دیگر قبور آل ابیطالب منع نکنند و بگفت تا [میراث] فدک را به فرزندان حسن(ع) و حسین(ع) پس دادند. و اوقاف آل ابوطالب را رها کردند؛ و معترض شیعه ایشان نشد، و آزار از ایشان برگرفت. ابن مهلبی که شیعه خاندان ابوطالب بود، درباره محنت شیعه روزگار میگوید: با طالبیان پس از آنکه مدتها مورد مذمت بودند، نکویی کردی و الفت هاشمیان را تجدید نمودی، که از پس دشمنی دوست شدند. آرامشان کردی، و بخشش دادی تا کینهها را از یاد ببرند. اگر گذشتگان بدانستندی چگونه با آنها نیکی کردهای، میدیدند که کفه حسنات تو از همه سنگینتر است.» مسعودی میافزاید: «منتصر با رعیت انصاف داشت و، با وجود مهابت، دل خاص و عام متمایل او شد.»(14)
از تقارنهای تقویمی گفتگو کردیم، تقارنهای شخصیتی فریدون و ضحاک، برای مسلمانان با فرهنگ ایرانی، در وجود منتصر و متوکل مصداق پیدا کرده؛ و شبانگاه قتل متوکل و جانشینی منتصر، در چهارشنبهسوری و مراسم آن تجلی یافته است. این نکته را باید یادآور شد که جشن چهارشنبهسوری، در نواحی دوردست خراسان برپا میشده که در منابع کمتر سخن رفته است. ظاهراً ایرانیان اهل تسنن رغبت بیشتری به برپایی این مراسم داشتهاند، از آن جمله سامانیان که نرشخی آن را ثبت کرده، و نیز ملک شاه حسین سیستانی از برپایی «جشن چهارشنبهسوری» در سال 993 قمری توسط ملوک سیستان خبر داده است.(15)


پینوشتها:
1. تاریخ طبری، ص3301.
2. تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ص6041.
3. همان، ص 6010.
4. مجملالتواریخ و القصص، از مؤلفی ناشناخته، به کوشش ملک الشعرا بهار، ص360.
5. ابن اسفندیار کاتب، ص224.
6. سدیدالدین محمد عوفی، جوامع الحکایات، چاپ افست، ص 33.
7. لسترنج، سرزمینهای خلافت شرقی، ترجمه محمود عرفان، ص 85.
8. التنبیه و الاشراف، ص 406، همو، مروج الذهب، ج2، ص 700.
9. تاریخ یعقوبی، ج2، ص 522.
10. تاریخ طبری، ص 6024، 6033 و 6051 و...
11. همان، ص6084.
12. مسعودی، مروج الذهب، ج2، ص526؛ همو، التنبیه والاشراف، ص345؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص522.
13. تاریخ طبری، ص15- 6114 به اختصار.
14. مروج الذهب، ج2، ص2-541،544.
15. ملک شاه حسین بن ملک غیاثالدین سیستانی، احیاء الملوک، به کوشش دکتر منوچهر ستوده، ص249.
(به نقل از روزنامه «اطلاعات»، 24/12/1383، با تلخیص.)

اولین دیدگاه را شما بگذارید اجتماعی ، فرهنگی ،

  

لطفا لینک زیر را باز کرده و آدرس ایمیل خود را در فرم زیر آن نوشته و آن را برای گوگل ارسال نمائید تا از گوگل تقاضا نمائیم برای چهارمین سال متوالی لوگوی نوروز باستانی را در سایت خود قرار دهد

سایت گوگل بیش از سیصد و پنجاه میلیون بازدید کننده دارد که در معرفی نوروز و ایران کهن نقش بسیار اساسی خواهد داشت

این تلاش یک اقدام ملی ، مردمی و خودجوش برای کسب حرمت جهانی و اقتدار ایرانی است

فقط امیل خود را در کادر وارد کنید و کلیک کنید تا ایمیل ارسال شود .

لطفا آدرس این صفحه را برای تمام دوستان و ایرانیان نیز ارسال نمائید تا همه در این هدف بزرگ شرکت کنند

www.ironi.ir/noroz

 

 


اولین دیدگاه را شما بگذارید اجتماعی ، فرهنگی ،

  

مشخصات مدیر وبلاگ

حسین ادیبی [2]

متولد 1355 در شهر سده لنجان از توابع شهرستان لنجان در استان اصفهان می باشم. کارمند و متأهل و دارای یک فرزند 6 ماهه دوست داشتنی به نام سپهر می باشم که نام این وبلاگ نیز به نام او مزین شده. دوستان در این وبلاگ با ایده ها و نظرات بنده در مورد مسائل اجتماعی پیرامون ما و همچنین مطالب فرهنگی و درمواردی نیز مطالب تخصصی مرتبط با کارم آشنا خواهند شد. همچنین قصد دارم از این طریق شهر خودم سده لنجان را به سایر هموطنان معرفی کنم .
ویرایش

موسیقی

لوگوی دوستان




ویرایش

طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ